وبلاگ > زمانیان، علی - در نقد نظام
آموزش و پروش در ایران، دست کم با دو سنخ بررسی و یا دو گونه نقد مواجه می
شویم. به تعبیر دیگر، نقد و بررسی می تواند معطوف به دو موضوع متفاوت
گردد، موضوعاتی که در عین ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر، دو مسئله ی متمایز به
نظر رسیده و در باره ی هر یک، می توان و باید به نحو جداگانه سخن گفت.
دو موضوع مورد نقد (که باید از هم تفکیک گردد) عبارت است از:
الف- فرایند شناسی
در
بررسی و نقد فرایندی، به خود سازمان و نظام آموزش و پرورش عطف توجه می
شود. در این جا جزئیات، افت و خیزها، آسیب ها و مسایل آموزش و پروش زیر ذره
بین نقد قرار می گیرد. مسایلی از قبیل بودجه، مدیریت، کتب درسی، معلمان و
بسیاری از مسایل دیگر که در جای خود مهم و اساسی به حساب می آیند، در
مطالعه ی فرایندی، بررسی و نقد می شود.
ب- محصول شناسی و یا نتیجه شناسی
در
بررسی و نقدی که نتیجه و محصول یک فرایند را در کانون توجه خود قرار می
دهد، چندان به شناخت فرایند، نیازی ندارد. از این رو می تواند فارغ از آن
چه در ساختار آموزش و پرورش می گذرد و یا بدون در نظر گرفتن آسیب ها و سستی
های آن، صرفا نتایج و برون داد های ساختار را مطالعه و نقد کرد. البته
شناخت دقایق ساختار آموزش و پرورش و عملکرد آن در تاریخ طولانی، به محقق
کمک می کند که نتیجه و محصول سازمان تعلیم و تربیت را بهتر درک کرده و آن
را عالمانه تر و واقعی تر نقد کند، اما می توان بدون مراجعه به روندها و
عملکردهای جزیی، به آن چه به منزله ی برون داد این سازمان است بذل توجه
نمود و آن را به دقت مورد بررسی و نقد قرار داد.
در مقام تشبیه، گاهی
درخت شناسی و گاهی میوه شناسی می کنیم. وقتی درخت شناسی می کنیم، می
توانیم از این دست پرسش ها مطرح کنیم: این درخت از کدام گونه است و در کدام
طبقه بندی جای می گیرد؟ چه ویژگی هایی و چه آفت هایی دارد؟ در کدام شرایط
اقلیمی رشد می کند؟ و بسیاری از پرسش های دیگر که ناظر به درخت شناسی است.
اما گاهی درخت را وا می نهیم و به میوه شناسی رو می آوریم. در این جا است
که برای میوه شناسی (ویژگی ها، آسیب ها و آفت ها)، نیازی نیست که با خود
درخت مواجه شویم. وقتی با میوه ی خوش آب و رنگ و سالم روبرو شویم، می
توانیم حدس بزنیم که درختی که این میوه بر آن رشد کرده است سالم بوده است،
اما اگر میوه ای را دیدیم که رشد کافی نکرده و دچار آفت شده است، در این
موقع است که متوجه می شویم که درختی که چنین میوه ای بر آن رویده است، دچار
آفت و آسیب شده است.
نوشته ی حاضر، با توجه به پروسه ی جاری در
آموزش و پرورش به نتیجه و برون داد ساختار آموزش و پرورش می پردازد و تلاش
می کند کاستی ها و ضعف هایی را در ناحیه ی فرایند و محصول آموزش و پرورش
روشن کند. البته مدعی نیست که می تواند حق مطلب را ادا کند، بلکه برخی از
نکات را برجسته می نماید. به تعبیر دیگر، با نظر بر میوه هایی که بر درخت
آموزش و پروش پرورش می یابد، ساختار آموزش و پرورش را مورد نقد و بررسی
قرار می دهد.
به نحو اجمال برخی از ضعف ها، سستی ها و اشکالات وارده بر آموزش و پرورش به قرار زیر است:
1- آموزش حفظیات
یکی
از اهداف نظام های آموزشی توسعه یافته، آموزش تفکر و مهارت اندیشیدن است.
بالا بردن توانایی فلسفیدن، استدلال کردن، تبیین امور و به دست آوردن مهارت
تامل و اندیشه، در پروسه ی دراز مدت آموزش و پرورش به دست می آید. آموزش
تفکر با روش ها و شیوه های برنامه ریزی شده، در متن و جوهره ی آموزش های
مدرن نهفته است. در این گونه تعلیم و تربیت، مسئله شناسی و کاوشگری ذهنی
برای ادراک درست و فهم دقیق از مسئله، در اولویت قرار می گیرد. شاگرد یاد
می گیرد که از میان انبوهی از مسایل پیرامونش، مسئله ی مربوط به خود را
دریابد، بشناسد و سپس ابعاد آن را بشکافد. هم چنین در باره ی بهترین راه حل
ها تامل کند و یا به تعبیر دیگر، راه حل عقلانی را جستجو نماید و آن را به
کار ببندد. در نظام های آموزشی توسعه یافته، تعقل دانش آموزان به رسمیت
شناخته می شود و سعی می گردد هر چه بیشتر عقلانیت رشد یابد و رویکردهای
عقلانی به مسئله ها شکوفا گردد.
اما در نظام های آموزشی توسعه نیافته
(مانند نظام آموزش و پرورش در ایران)، آموزش تفکر و اندیشیدن، به محاق می
رود. در چنین نظامی، به جای تفکر به حفظیات و انباشت اطلاعات (که بعضا بی
فایده و بلا استفاده است)، تاکید می گردد. "نقل(با معلم که نقال است) دانش
آموزان را به از بر کردن ماشین وار محتوای نقل وامی دارد. از این بدتر،
آنان را به ظرف ها و مخزن هایی مبدل می کند که باید به وسیله ی معلم پر
شود. هر قدر این ظرف ها با فروتنی بیشتری اجازه دهند که پرشان کنند، دانش
اموزان بهتری خواهند بود."(1) به تعبیر "فریره" در این گونه از آموزش، گویی
امانتی از سوی معلم به شاگردان داده می شود. از این رو معلم، امانت گذار
است و دانش آموز، امانت دار. وی برای چنین نظام اموزشی، از مفهوم "بانکی"
بودن آموزش استفاده می کند. "در مفهوم بانکی آموزش و پرورش، معرفت هدیده ای
است از جانب کسانی که به عقیده خودشان معرفت پذیراند به کسانی که به عقیده
ی آنان هیچ نمی دانند."(2) فریره معتقد است که آموزش بانکی، وضعیت جامعه ی
ستم پیشه را منعکس می کند.
آموزش یک سویه ی مبتنی بر دریافت و حفظ
از سوی دانش آموزان، به کم نور شدن چراغ عقلانیت و خرد می انجامد. مشارکت
در استدلال و فرایند شناخت، جای خود را به گوش سپردن می دهد. نتیجه آن می
شود که آموزش دیدگان چنین نظامی، بیشتر از آن که مهارت تفکر آموخته باشند،
آموزش سکوت دیده اند. بیشتر از آن که استدلال کردن را فراگرفته باشند،
دریافت کردن را آموخته اند. دانش آموزان ایرانی به جای آن که قدرت استدلال و
تفکرشان تقویت شود، گوش های شان برای شنیدن و حافظه شان برای به یاد
سپردن، به کار گرفته می شود.
2- آموزش سکوت
نقش
دانش آموز ایرانی در فرایند آموزش و پرورش، صرفا آموختن و فرا گرفتن و
سکوت در برابر معلم است. لازم است که آن که می آموزد، فروتنانه زانوی ادب
بزند، سکوت محض اختیار کند و آن چه معلم بر او عرضه می کند بیاموزد و به
حافظه اش بسپارد. در این گونه از تعلیم و تربیت، سکوت، رکن اساسی و مهم به
حساب می اید. تا جایی که حتی حق پرسشگری، نادیده گرفته می شود. جریان دانش
در این روند، یک سویه است. مشارکت میان دانش آموز و معلم در کار نیست. کافی
است که دانش آموز همواره سخنان را در یابد و در بایگانی ذهن اش نگه داری
کند.
جایگاه و موقعیت معلم، چنان رفیع و دست نایافتنی می گردد و چنان
قدسیتی به آن داده می شود، که دانش آموز چاره ای جز سکوت در برابر آن نمی
یابد. نظام آموزش و پروش غیر دموکراتیک، میوه ی ترس و سکوت را در دهان
فرهنگ می نهد و در نهایت شهروندانی را پرورش می دهد که در مواجهه ی با قدرت
پیشگان، سکوت می کنند و اعتماد به نفس خویش را از دست می دهند. فریره، دو
نوع آموزش را از یکدیگر تفکیک می کند: الف) آموزش به عنوان تمرین آزادی. ب)
آموزش به عنوان تمرین سلطه. روند سلطه ی آموزشی، مجال آزاد اندیشی و تمرین
آزادی را می ستاند و بر جای آن سکوت را می نهد. نظام آموزشی، بیشتر از آن
که مهارت خردورزی را بیاموزند، فرهنگ سکوت را دامن می زنند.
3- آموزش تقلید و پیروی
آموزش
پذیرش بی چون و چرا و یک سویه، در وسعت بیشتر، پیروی و تقلید را دامن می
زند. در آموزش مبتنی بر سلطه، معلم می گوید و دانش آموز صرفا مجاز است که
سخنان مربی اش را تکرار و تصدیق کند. در این شیوه ی آموزش، معلم، تماما
زیبان است و دانش آموز، تماما گوش. معلم، مارساز است و دانش آموز، کارپذیر.
معلم، به منزله ی مراد است و دانش آموز به منزله ی مرید. در آموزش تقلیدی،
پرسش و نقد ممنوع است. روحیه ی پرسشگری از آن آموزش آزاد مبتنی بر تعامل
است. در حالی که در پیروی، انفعال و خمودگی رشد می کند.
میوه های
معرفتی آموزش و پرورش، فروتنانه فاقد رویکرد منتقدانه اند، زیرا این نظام،
آموزش تفکر انتقادی را نادیده می گیرد. فقدان رابطه ی فعال و آزادی دگر
اندیشی و ارج ننهادن به اندیشه ها، سبب می گردد که محصول فرایند آموزش در
ایران، با ضعف در تفکر انتقادی و سستی در دستگاه اندیشگی روبرو شود. "چت
مایرز" معتقد است که برای حفظ علاقه و پرورش حداکثر استعدادهای مربوط به
تفکر انتقادی در شاگردان، باید حالت کنش متقابل میان شاگرد و استاد بر جو
کلاس حاکم باشد. شاگردان نمی توانند صرفا مانند اسفنج هایی باشند که خرد و
دانش سخنرانی استاد را جذب کنند. بلکه باید فعالانه هنر تفکر انتقادی را
پیشه ی خود سازند.(3)
4- آموزش عدم مدارا
یکی
دیگر از کارکردهای اساسی آموزش و پرورش توسعه یافته، پرورش شخصیت های
مداراگر است. این مهم با روش های معرفت شناختی و با استفاده از شیوه های
روان شناختی ممکن می گردد. شهروندانی که تفاوت ها را به رسمیت می شناسند و
راه های مسالمت آمیز زیستن در کنار یکدیگر را می آموزند. از این رو تکثر
فرهنگی – دینی را آموزش می دهند و مدارای اجتماعی را در کانون توجه خود
قرار می دهند.
اما نتیجه ی آموزش و پرورش در ایران، دامن زدن به کم
تحملی و عدم مدارا با کسانی است که اندیشه ی دگر دارند. دگر اندیشی، تقبیح
شده، مجازات می گردد و به حاشیه جامعه رانده می شود. عدم مدارا، با
ایدئولوژی اندیشی نسبت برقرار می کند. آموزش های ایدئولوژیک، در نهایت،
جهان و انسان را به دوگانگی های متضاد و متخاصم تقسیم می کند. کسانی در
قسمت خوب تاریخ قرار می گیرند و کسان دیگر در قسمت بد. ثنویت اندیشی
ایدئولوژیک لاجرم به جبهه گیری های غیرمسالمت آمیز منجر می گردد.
در
سیستم آموزشی که در هر صبحگاه، مدارس چونان پادگان های نظامی، از جلو نظام
می دهند و مرگ بر این و بر آن بر زبان دانش آموزانش جاری شده و کینه توزی
های تاریخی دامن زده می شود، چگونه می تواند شهروندانی مداراجو و صبور
تربیت کند؟
5- جای خالی هنر
یکی
از ارکان اصلی آموزش، پرورش ذوق هنری و تربیت احساسات و تلطیف عواطف است.
هنر، صرفا گذران وقت و سپری کردن ساعاتی از روز نیست. هنر، بیهوده زیستن
نیست. هنر، شیوه ای موثر در تربیت احساسات و توسعه ی زیبایی های درون و
پرورش حس زیبا دیدن و زیبا زندگی کردن است. تفسیر معنا بخش به جهان و هستی
است. هنر، آدمی را به خویشتن نزدیک می کند و راه هایی برای تحمل رنج ها در
اختیار آدمی می نهد. قدرت تخیل آدمی رابطه ی مستقیمی با هنر دارد. احساسات
بر بال های خیال به پرواز در می آید و صعود می کند. از سوی دیگر، قدرت تخیل
بر اخلاقی زیستن تاثیر ژرفی می گذارد. به این معنا که هر چه قدرت تخیل
افزایش یابد، زمینه های اخلاقی زیستن، مهیاتر می گردد. از این رو رابطه ای
میان هنر و اخلاق وجود دارد.
جای خالی هنر در روند آموزش و پروش،
عمیقا احساس می شود زیرا بازتاب چنین غیبتی در فرهنگ و زندگی روزمره دیده
می شود. از میان هنرهای از میان هنرهای مختلف، جای خالی موسیقی، دل
آزار
است. روح های زمخت، نشان می دهد که از ظرافت های هنر و زیبایی موسیقی، بی
بهره اند و در سرزمین رازآلود هنر گام نزده اند. دو برداشت ناصواب راه را
بر موسیقی بسته است.اولا هنر را به نحو عام و موسیقی را به نحو خاص، امری
بیهوده و لغو می دانند. ثانیا، موسیقی و برخی شقوق هنر را در تعارض با دین و
مبانی دین می یابند. وقتی موسیقی، حرام و یا دست کم بیهوده باشد، لاجرم از
روند آموزش حذف می گردد.
6- تربیت، نه برای اکنون
نظام
آموزش و پرورش، شاگردانش را برای زندگی در جهان کنونی پرورش نمی دهد.
زندگی اکنونی و این جایی. برای زیستن در جهان مدرن، شرایطی لازم است.
شاگردانش را برای بنا نهادن ساختار دموکراتیک پرورش نمی دهد. ساختار غیر
دموکراتیک آموزش و پررورش در ایران، ماحصلی جز شخصیت های غیر دموکراتیک
نیست. رابطه ی دانش آموز با معلم غیر دموکراتیک است. اجازه ی اظهار نظر و
دگر اندیشی وجود ندارد. گفت و گو به منزله ی فضیلتی انسانی و اخلاقی ،
چندان مجال بروز و ظهور نمی یابد. گویی آن چه در پروسه ی آموزش و پروش به
کودکان و نوجوانان یاد می دهند، حقیقت ناب و کامل است. احساس مالکیت مطلق
حقیقت، روحیه ی حقیقت جویی را می ستاند و به جای آن جزمیت و دگم اندیشی را
می نهد.
جهان شناسی آموزش و پرورش، سبب وارونه جلوه دادن جهان واقعیت
هایی می شود که دانش اموزان با آن مواجه می گردند. جهانی که آموزش و پرورش
سعی می کند به دانش آموزان القا کند جهانی است مملو از پلیدی و فساد.
دشمنانی فاقد هرگونه عقلانیت و اخلاق. جهانی هرج و مرج زده و سراسر کفر و
الحاد. چنین جهان شناسی در نهایت منطقی خود به تضاد و تقابل با این جهان می
انجامد.
آموزش و پرورش، در شناخت واقعیت های امروزی جهان اختلال
ایجاد می کند و سبب گمراهی معرفتی دانش آموزان می شود. آن هنگام که دانش
آموز بتواند از سلطه ی چنین آموزشی رهایی یابد و متوجه شناخت وارونه ی خویش
شود، با بحران شناختی مواجه می گردد. تضاد میان آموخته ها و واقعیت ها،
مبنای شکافی تردیدزا میان فرد و نظام سیاسی می گردد. زیرا احساس می کند تا
کنون فریب خورده است. این چنین می شود که اعتمادش را از دست می دهد.
7- جای خالی شادکامی
بنا
بر دلایلی (که بیانش در این مجال و مقال نمی گنجد)، تلخ زیستن و تلخ کامی
بر آموزش و پرورش ایران سایه گسترده است و لذت زیستن را از شاگردان مضایقه
می کند. شادابی و شادخواری، به نحو ضمنی و نانوشته جایی در مدارس ندارد.
مناسک و شعایر تاریخی سوگ، و برخی برنامه های حزین، به آسانی و در طول سال،
در تمامی مقاطع و به انحا مختلف به اجرا در می آید، اما چندان خبری از جشن
های شادی بخش در میان نیست.
می توان به راحتی مراسمی از غم را اجرا
کرد، اما شادابی واقعی و نه تصنعی به محاق رفته است. تا جایی که برخی از
افراد در هنگام شادی احساس گناه می کنند.(4) چنین است که دین شناسی کودکان و
نوجوانان نسبتی وثیق با غم اندیشی و غمناکی پیدا می کند. این گونه است که
لذت زیستن و زندگی با کیفیت از دست می رود.
8- ناکارآمدی
ناکارآمدی
آموزش و پرروش، سبب شده است که اهداف آموزشی که برای وصول به آن برنامه
ریزی می شود، نافرجام باقی بماند. از این رو است که حدود شش سال (در مقطع
راهنمایی و دبیرستان)، زبان انگلیسی تدریس می شود، اما فارغ التحصیلان این
نظام آموزشی حتی از بیان جمله ی ساده انگلیسی عاجز اند. از این رو افراد
برای فراگیری زبان انگلیسی ناچار خواهند بود که به آموزشگاههای خصوصی
مراجعه نمایند و هزینه های سنگینی را متحمل شوند. همین گونه است ریاضیات،
فیزیک، شیمی و دیگر دروس. ناکارآمدی آموزش و پرورش سبب شده است که جریان
غیر رسمی آموزش در آموزشگاه ها و تجارت خانه هایی دیگر رشد کند. در این
آموزشگاه ها نیز بر دانش افراد افزوده نمی شود بلکه مهارت تست زنی و عبور
از گذرگاه هایی مانند کنکور را پیش پا می نهند و از این طریق کسانی به
تجارت خود می پردازند.
---------------------------------------------------------------------------
1- آموزش ستمدیدگان – پائولو فریره – ترجمه احمد بیرشک و سیف الله داد - 58
2 - پیشین
3- آموزش تفکر انتقادی – چت مایرز – ترجمه ی خدایار ابیلی
No comments:
Post a Comment